هوالله

بی حجابانه درآ از در کاشانه ما که کسی نیست به جز درد تو در خانه ما

هوالله

بی حجابانه درآ از در کاشانه ما که کسی نیست به جز درد تو در خانه ما

سر فتنه دارد دگر روزگار من و مستی و فتنهء چشم یار

 

ای عزیز مایه ی دولت ابدی عاقبت اندیشی است و سلطنت اصل در سلوک درویشی.

دانی که سالک طریقت کیست؟ آنکسی که داند درویشی چیست.

درویش خاکی است بیخته و آبی بر او ریخته نه کف پا را از او دردی نه پشت پا را از او گردی٬ تا کسی از غرور عمل دنیوی روی بر نتابد در سلک اهل علم و درویشی در نیابد٬ نصیب علم بسیار است و مقامات درویشی بی شمار٬ اینهمه مرتبت نه به پوشش خرقه و کلاه است این سعادت بکوشش دل آگاه است.

آن دل که طواف کرد گرد در عشق                 هم خسته شود در آخر از خنجر عشق

این نکته نوشته ایم بر دفتر عشق                 سر دوست ندارد آنکه دارد سر عشق

جوانمرد چون دریا است و بخیل چون جوی٬ دُر از دریا جوی نه از جوی.

ای عزیز بر آی بقصد زیارت از خانه ها و نظر کن بدیده ی عبرت بگورستانها تا ببینی چندین مقابر و مزار که خفته در آن نازنینان گلعذار٬ سعی کردند و کوشیدند و در آتش حرص و هوس جوشیدند و جواهر در میان بستند و سبو ها پر از زر و سیم کردند٬ سودها گرد آوردند و حیله ها نمودند و نقدها ربودند عاقبت مردند و حسرت ها بگور بردند٬ انبارها انباشتند و غم دنیا بر دل بگذاشتند ناگاه جمله را بدر مرگ کشانیدند و شربت اجل چشانیدند جون مال حال دنیا فریفتگان چنین است که شنیدی و عاقبت کار و بار ایشان اینست که دیدی پس از مرگ بیندیش و حجاب اهل بردار از پشی و گرنه وای بر تو دوزخ بود ماوای تو.

 

باز آ٬  باز آ هر آنچه هستی باز آ                             گر کافر و گبر و بت پرستی باز آ

این درگه ما درگه نومیدی نیست                            صد بار اگر توبه شکستی باز آ