یکی می گریست که برادرم را کشتند تتاران! دانشمند بود
من گفتم که : اگر دانش داری که تتار او را بزخم شمشیر زنده ابد کرد!...یکی از
این زندان بجست . برو بباید گریست که دریغ چرا از این زندان جست؟؟زندان را
تتاران سوراخ کردند ... تو می گریی که تیر بر آن دیوار زندان چرا زدند؟؟!!...تو فریاد می کنی و بر سر و رو ی میزنی و می گریی که دریغ ...
آن قفس چرا شکستند تا آن مرغ رهایی یافت؟!
یا دنبلی را شکافند تا چرک ها و پلیدی ها برون رفت!نوحه آغاز کردی که دریغ آن
چرک ها چرا رفت؟!!
مقالات حضرت شمس تبریزی