هوالله

بی حجابانه درآ از در کاشانه ما که کسی نیست به جز درد تو در خانه ما

هوالله

بی حجابانه درآ از در کاشانه ما که کسی نیست به جز درد تو در خانه ما

سلام

سلام  دوستان گرامی 

اومدم تا از یار بگم 

از دیوانگان

 از سردادگان کوی او

و  از  عاشقان بی خویش

 

امیدوارم  جمع ما پر از مهر و صفا و

شور و شرار عشق باشه

دلتان  به یار  و دستتان  همواره به کار

 

هوالعلی
تا به کجا می برد این دل مرا سوی فنا میبرد این دل مرا
از حرم خاصه ی اسرار خویش تا به سما می برد این دل مرا
مطرب چنگی به مقامات وصف کرده ندا می برد این دل مرا
در طلب حضرت سلطان عشق تحت لوا می برد این دل مرا
فاش و عیان گفت سخن بی قرار سوی فنا می برد این دل مرا
شب ، شبِ سرشتن و به پیمانه زدن است... شب، شبِ عشق است... شبِ وجد است.. شبِ طرب و سماع
شبِ دیدار یار
دیشب خدمت بزرگی بودم. مریدان در سایه ی رحمتش دستی فشاندند و حالی رفت و ذکری
غافلی تمام شب هو هو می زد؛ و چون شیخ سخن آغازید نعره ها بر آورد و فریاد می زد
شیخ آرام گفت : لحظه ای خاموش ای در خویش خفته
این ره که تو میروی به ترکستان است
غافلی دیگر سخن آغازید که : یا شیخ، فردا را چگونه دریابیم؟ شبِ قدر را چگونه عظمتیست!؟
شیخ لحظه ای سر در گریبان نهاد
چشم بر آسمان دوخت و گفت
دم غنیمت است
گر این دم را دریابی ، بینی که قدرها آمده اند و رفته اند و توهمچنان به خوابی
قدرهایی به تعداد روز های عمر تو
...
بازآی بازآی بازآی
هر آنچه هستی باز آی
گر کافر و گبر و بت پرستی باز آی
این درگه ما درگه نومیدی نییست
صدبار اگر توبه شکستی باز آی
همدلی خواهش کرد بیتی رو براتون بنویسم
گر مسیحا مرده را دم می دهد دم علی بر همه عالم میدهد
مدد از یگانه روح مقدس طلبم
همان روح که مسیح را به صلیب عشق کشید و مولا را به تیغ سیف عشق
یا حق